برشت به کسانی که 'ماهاگونی' را اُپرا نمی‌دانند می‌گوید :
"ماهاگونی اُپرا است و چیزی جز اُپرا نیست ؛ تنها ارزشیابی این اُپرا با معیارهای اُپرای واگنری و موازین اُپراهای زوال‌یافته‌ی اشرافی ناممکن است ."
عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی اُپرایی است در بیست تابلو که از شهری افسانه‌ای حکایت می‌کند . این شهر را گروهی از پااندازان و دامگستران در ساحل طلاخیز ماهاگونی بنیان می‌گذارند . انگیزه‌ی بنیان نهادن این شهر می‌خوارگی ، شکم‌بارگی ، عیش‌ و نوش و اندوختن مال و منال است و با چنین تمایلی است که شهر نوبنیاد ماهاگونی بهترین آوردگاهِ مردمان دلال‌منش و خوش‌گذران می‌گردد .
برشت همراه و همگام با حوادثی که برای این شهر می‌گذرد ریشه‌های تضاد درونی آن را جستجو می‌کند . انحطاط را در هسته‌ی عظمت این شهر که می‌رود به آرزوی اعتلای خویش برسد می‌پرورد و شهر نوبنیاد را در گیرودار بحران‌های پیاپی و بی‌نظمی و ناامنی داخلی که بازتابی است از تناقضات شدید اجتماعی ، واژگون می‌کند . سرانجام قطعی و بدیهی چنین جوامعی مگر جز این است ؟ شهری که بر قانونمندی تکامل متکی نباشد از بُن می‌خشکد و زمینه‌های نابودی را برای خود فراهم می‌آورد . [مترجم - م. اسفندیار فرد]
عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی ( برتولت برشت )

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها