ریو با دقت به حرف‌های رومه‌نویس گوش داده بود . درحالیکه چشم از او برنمی‌داشت با ملایمت گفت :
- رامبر ، انسان اندیشه نیست .
- اندیشه است . از آن لحظه‌ای که از عشق روی‌گردان می‌شود ، اندیشه‌ای است کوتاه . و ما دیگر لیاقت عشق را نداریم . تسلیم شویم دکتر ، صبر کنیم که چنین لیاقتی را پیدا کنیم و اگر واقعاً ممکن نباشد ، بی‌آنکه نقش قهرمان را بازی کنیم به‌ انتظار نجات عمومی باشیم . من دورتر از این نمی‌روم .
ریو با حالت خستگی ناگهانی که در چهره‌اش پیدا شده بود برخاست و گفت :
- شما حق دارید رامبر ، کاملاً حق دارید . و به‌هیچ قیمتی من دلم نمی‌خواهد شما را از آن کاری که می‌خواهید بکنید ، که به نظر من درست و خوب است ، منصرف کنم . اما با وجود این باید به شما بگویم ، اینجا مسأله‌ی "قهرمانی" در میان نیست . بلکه 'شرافت' در میان است . این عقیده‌ای است که ممکن است مضحک به‌نظر آید ، اما یگانه راه مبارزه با طاعون 'شرافت' است .
طاعون ( آلبر کامو )

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها