گُل‌محمد گفت :
- زنِ مردم را به زیرِ ران کشیده‌ای ؛ این طریق ما نیست !
- زنِ مردم نبود او . بیوه‌زنی بود ! تو که این زن‌ها را نمی‌شناسی ؛ بغل‌شان را اگر گرم نکنی ، پلک‌هاشان گرم نمی‌شود ! حق هم .
گُل‌محمد حرف عمویش را برید و کمی به‌دُرشتی گفت :
- آخر ما که قیّم خواب کردن زن‌ها نیستیم خان‌عمو !
خان‌عمو کلّه‌اش را جنبانید و نرم گفت :
- دُرست . دُرست !
- علاوه‌ بر این قیّم زنکه را هم کتک زده‌ای . برارِ شویش را می‌گویم !
- دُرست ، دُرست !
- شراب خورده‌ای و اسبت را به آخور خانه‌ی مردم بسته‌ای تا جو - بیده پیش پوزَش بریزند ؛ مثل امنیه‌ها ! . دیگر چه بگویم ؟!
خان‌عمو گفت :
- دُرست . دُرست .
- آخر ما . همچو قراری نداشتیم با خلایق ! ما . چی بگویم با تو ؟! مردم همچو کارهایی را از ما انتظار ندارند خان‌عمو ؛ انتظار دارند ؟!
- دُرست ، دُرست .
- دشمن داریم خان‌عمو ، دشمن ! نمی‌بینی ؟! دشمن زیاد داریم . برایمان و اوباش می‌تراشند تا بدنام‌مان کنند . این را خودت هم می‌بینی و می‌دانی . کارمان را می‌گذاریم تا ها را گیر بیاندازیم و به مردم نشان‌شان بدهیم ؛ اما همین که گیرشان انداختیم راهشان انداختیم میان آبادی‌ها ، یکدفعه تو غیبت می‌زند و خودت را می‌اندازی به خانه‌ی یک بیوه‌زن و آنجا اطراق می‌کنی ! این که بدتر است خان‌عمو ! شسته‌ها را هم ناشوی می‌کند ! یک‌ماه کمین می‌کنی و دله‌ها را می‌چرانی ، شب‌ها و روزها تله می‌گذاری تا اینکه بالأخره یک شب بوژدنی و چخماق را می‌اندازی به تله ، اما همین که وقتش می‌رسد تا بیایی و به مردم بگویی سرِ کدام بزنگاه ها را گرفته‌ای ، تو می‌زنی به زغال‌دان !
- دُرست . دُرست عموجان ! اما .
کلیدر ( محمود دولت‌آبادی )

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها