. نافی‌اند و نیرویند ؛ نیرویند و نافی‌اند . نیروی خام و وحشی و بازداشت شده در قید ، با شوق مجالی به فوران . تشنه‌ی رهّی و رهایش تا مگر نقطه‌ای از زندگانی را ویران کند . ویران‌گر در لحظه‌لحظه‌ی عمر خویشتن است و به‌جز ویرانی نمی‌شناسد ، مجهول و جهل است و مایه‌ی دست است . گرسنه است به چشم و گرسنه به دل ، گرسنه به روح و به دندان ؛ پس هار است و سیرمانیِ ولع پایان‌ناپذیر خود را با چشم و چنگ و دست و زبانِ ویرانی پیشه می‌کند . ترس‌زده است و از اینرو می‌کوشد تا بترساند . فرومایه است ؛ پس روچوب [آلتِ دست] و سنگِ روی یخ می‌شود به ویران‌گری ، و پروای نیک و بدش نیست ، و جان می‌دهد در گرو لبخندی که مگر از پوزه‌ی آقایش بر او نثار شود . گمشده می‌جوید ، خود را می‌جوید ، تکه‌پاره‌های روح خود را می‌جوید ، پاره‌پاره‌‌ی وجود خود را در گذر از هر منزلی برجای گذارده است ، می‌جوید و حرص و شتابی وحشیانه در این جستجوی سردرگم به‌خرج می‌دهد . این است که اگر هر دم گم می‌کند ، هر دم پاره‌ای از خود را گم می‌کند و ناکام ، ویرانی خود را با ویران‌گری شتابناک‌تر ، می‌رود که ترمیم کند ؛ و تخریب می‌کند و دم‌به‌دم خود را نفی می‌کند ؛ و به ترمیم و جبران نفی خود ، باز هم خود را نفی می‌کند و زندگانی را نفی می‌کند و با نفی زندگانی ، خود را نفی می‌کند . فرومایه به‌جز نفی و نابودی خود ، چشم‌اندازی به زندگانی ندارد . فرومایه‌ انباشته‌ی تواضعی دروغین و کِبری دروغین‌تر ، نمایش نیروهای خود را ، پشتوانه‌ای اگر بشناسد ، از هیچ مانعی پروایش نیست !
از کجای خاک بدر جوشیده‌اند این هرزبوته‌ها ؛ و از کدام مادر آیا شیر نوشیده‌اند ؟ از مادری آیا شیر نوشیده‌اند ؟ چشمان کدام یوز بر خون جوانی اکبر به شادمانی تواند نگریست ؟ اکبر آهنگر را چگونه بدین آشکارگی و آسانی می‌توان کُشت ؟ از کجای خاک بدر جوشیده‌اند این هرزبوته‌ها ؟ چه کسانی اکبر را می‌کُشند و چه کسانی اکبر را به کُشتن می‌دهند ؟
کلیدر ( محمود دولت‌آبادی )

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها