با آنکه منگو به اعتقادات پدران خود ، شمنیسم ، پای‌بند مانده بود ، اما هیچگونه تبعیض قومی یا مذهبی در دربار اعمال نمی‌شد . مادرش که به تازگی مرده بود مسیحی بود اما چنان روشن‌اندیش بود که حتی مدرسه‌ای مذهبی برای مسلمانان در بخارا ساخته بود .
[.]
روزی به خان خبر رسید که روبروک او را بت‌پرست خوانده است (که به‌راستی هم چنین بود) ؛ روبروک به قصر احضار شد تا در مقابل این اتهام از خودش دفاع کند . منگو [خان] فوراً قبول کرد که این سخن ، ترجمه‌ی اشتباهِ دیلماجِ ناشیِ روبروک بوده است :
"سپس منگو عصایی را که بر آن تکیه می‌‌داد به طرف من گرفت و گفت : "نترس ." و من لبخندی زدم و با صدایی آرام گفتم : "اگر ترسیده بودم به اینجا نمی‌آمدم ." از دیلماج پرسید چه گفته‌ام و دیلماج صحبت مرا ترجمه کرد . بعد اعتقادات خود را برای من شرح داد و گفت : "ما مغولان معتقدیم که فقط یک خدا وجود دارد و مرگ و زندگی ما در دست او است . اما خداوند همانطور که انگشتان مختلفی در دست‌های ما گذاشته است ، آدم‌ها را هم به راه‌های مختلفی هدایت می‌کند . خداوند به شما کتاب آسمانی می‌دهد ولی شما مسیحیان زندگی خود را مطابق آن نظم نمی‌دهید . مثلاً کتاب آسمانی به شما نمی‌گوید که در میان یکدیگر عیب‌جویی کنید ، درست است ؟" من گفتم : "درست است سرور من ؛ اما همان ابتدا به شما گفتم که قصد مشاجره با کسی نداشته‌ام ." منگوخان گفت : "منظورم فقط شخص شما نبود . باری ، در کتاب مقدس‌تان نیامده که آدمی بخاطر ثروت از جاده‌ی عدالت منحرف شود ." گفتم : "خیر ، سرور من ، و به‌راستی هم من برای کسب مال به اینجا نیامدم ؛ برعکس ، وقتی پولی به من پیشنهاد شد نپذیرفتم ." یکی از دبیران که حضور داشت حرف مرا تأیید کرد . منگو دوباره گفت : "منظورم شخص شما نبود . خداوند برای شما کتاب مقدس فرستاده و شما دستورات آن را رعایت نمی‌کنید . خداوند غیب‌گویانی به ما داده است ؛ ما آنچه آنها بگویند همان می‌کنیم و در آرامش و صلح به‌سر می‌بریم ."
روبرک از سر حسرت آهی کشید : "اگر قدرت معجزه‌آفرینی موسی را داشتم ، چه‌بسا می‌توانستم قانعش کنم ."
جاده‌ی زرّین سمرقند ( ویلفر بلانت ) 

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها